یسنا جونمیسنا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

dokhtare naz

یسنا تموم زندگیم

وقتی داری پیچ و تاپ میخوری و به خودت می پیچی دستات رو میکنی تو موهات و همونجا مشت میکنی و موهاتو میکشی و گریه میکنی انقد با حال میشه . عسسسسلم. اینم عکسش... ...
8 شهريور 1393

زایمان

خوب عسلم اومدم که یه کم از روز تولدت بنویسم، چهارشنبه 29 مرداد قشنگترین روز زندگیه من و بابایی بود. چون خدا تورو اون روز به ما هدیه داد و فرشته ی دل مارو زمینی کرد. خوب بعد اون شک که کیسه آبم پاره شد رفتیم بیمارستان، انقد ترسیده بودم که خدا میدونه آخه نه دکترم بود نه کسی پیشم بود آخه تو زودتر داشتی بدنیا میومدی هنوز مامان بزرگ نیومده بود قرار بود دوسه روز دیگه بیاد که تو ازش جلو زدی. خلاصه شانس من چهارشنبه شیفت دکترم نبود یه دکتر دیگه ایی قرار بود عملم کنه، اون دکتر هم که میخواست زیر میزی ازمون بگیره هی میگفت تو میتونی طبیعی زایمان کنی و سزارین نمیکنه، بالاخره یه پولی ازمون گرفت تا سزارین کنه. منم که به اندازه کافی ترسیده بودم هی اصرار میکرد...
8 شهريور 1393

تولد

یسنا جونم سلام همه رو غافلگیر کردی با اومدنت عسلم، آخه ده روزی زودتر پاهای کوچولوتو به این دنیا گذاشتی. اومدم که کوچولو از اتفاقات این چن روزه بنویسم و بعد سر یه فرصت مناسب همه جزییات رو وارد کنم. آخرین باری که دکتر رفتم 26 مرداد بود که دکترم گفت شرایط همه چی خوبه ، هفته بعدش که دوم شهریور باشه بازم برم پیشش اگه مناسب بود بستریم میکنه واسه زایمان. ماهم منتظر بودیم. چهارشنبه 29 مرداد ماه بود که بعد ناهار خوابیدم و با یه حس بدی بیدار شدم ، کیسه آبم پاره شده بود بدو بدو با بابایی رفتیم بیمارستان که پذیرش شدم واسه زایمان. خیلی ترسیده بودم و خیلی هم خوشحال بودم که انتظار داشت تموم میشد. خلاصه با هزار ترس ولرز رفتم اتاق عمل که ساعت 19 و39 دقیقه...
1 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به dokhtare naz می باشد